سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
undefined


وقتی کسی را دوست دارید ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود .

وقتی کسی را دوست دارید ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است .

وقتی کسی را دوست دارید ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیا ست .

وقتی کسی را دوست دارید ، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوا ر است .

وقتی کسی را دوست دارید ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید .

وقتی کسی را دوست دارید ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید .

وقتی کسی را دوست دارید ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید .

وقتی کسی را دوست دارید ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد .

وقتی کسی را دوست دارید ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید .

وقتی کسی را دوست دارید ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند .

وقتی کسی را دوست دارید ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد .

وقتی کسی را دوست دارید ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان  می شمارید .

وقتی کسی را دوست دارید ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، واژه تنهایی برایتان بی معناست .

وقتی کسی را دوست دارید ، آرزوهایتان آرزوهای اوست .

وقتی کسی را دوست دارید ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید .






تاریخ : چهارشنبه 89/7/14 | 11:20 صبح | نویسنده : م- غ | نظرات ()

جدیدترین اس ام اس های عاشقانه مهر ماه

undefined

انکار بی فایده است

دم خروس این عشق

از قلب ما بیرون زده است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ز کویت رفتم و الماس طاقت بر شکستم برو با یار ِ خود بنشین که من بارِ سفر بستم

که بعد ِ رفتنم جانا هزار افسوس خواهی خورد فلانی یار ِ خوبی بود و من ،قدرش ندانستم . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تو قرار من باش

تا من مدارت شوم

چه قرار و مداری بهتر از ما ؟

بقیه در ادامه مطلب

انکار بی فایده است

دم خروس این عشق

از قلب ما بیرون زده است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ز کویت رفتم و الماس طاقت بر شکستم برو با یار ِ خود بنشین که من بارِ سفر بستم

که بعد ِ رفتنم جانا هزار افسوس خواهی خورد فلانی یار ِ خوبی بود و من ،قدرش ندانستم . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تو قرار من باش

تا من مدارت شوم

چه قرار و مداری بهتر از ما ؟

بقیه در ادامه مطلب

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به نیوتن بگویید

هر عملی را عکس العملی نیست!

اگر بود

اینهمه عاشقانه های من

بی جواب نمی ماند!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بی آنکه بخواهم تمام شدی
همانطور که بی آنکه بخواهم،
تمام من شده بودی. . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تا باغم عشق تو مرا کار افتاد

بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

بسیار فتاده بود اندر غم عشق

اما نه چنین زار که اینبار افتاد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

??رو ضربدر ??? کن دوباره در ?? ضربش کن هر چی شد تو همونی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوثت دارم رابا[ث]نوشتم تابدانی ثانیه هارابه امیددیدنت طی می کنم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چشم به راه توام ، قفل شبم باز کن / ماه شبم شو دمی نغمه ی نو ساز کن / بوسه ی باران تو باش ، من عطش بی حساب / فاصله بردار ، باز عاشقی آغاز کن

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دقیقا در انتهای هر روز لحظه ای هست که نه امروز است و نه فردا ، و من آنجا منتظرتم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

جهان چیزی شبیه موهای توست ، سیاه و سرکش و پیچیده

خیال کن چه بی بختم من! ، که به نسیمی حتی

جهانم آشوب می شود

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

سلام گل قشنگم ، آسمون یه رنگم / کاش بدونی عزیزم ، چقدر برات دلتنگم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آنقدر با آتش دل ساختم تا سوختم / بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

قلب من اندازه ی مشت منه / مشتمو برای تو وا می کنم

چشم من اندازه ی پنجره هاست / تو رو بی پرده تماشا می کنم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بستن زلف رها سنگدلی می خواهد / دل شکستن به خدا سنگدلی می خواهد

چون دلت حال مرا دید نپرسید چرا / سنگ ماندن به خدا سنگدلی می خواهد






تاریخ : چهارشنبه 89/7/14 | 11:17 صبح | نویسنده : م- غ | نظرات ()



زمانی که فیض کاشانی در قمصر کاشان زندگی می کرد ، پدر خانمش ، ملاصدرا ،

چند روزی را به عنوان میهمان نزد او در قمصر به سر می برد .

در همان ایام در قمصر ، جوانی به خواستگاری دختری رفت .

والدین دختر پس از قبول خواستگار ، شرط کردند که تا زمان عقد نه داماد حق دارد

برای دیدن عروس به خانه عروس بیاید و نه عروس حق دارد به بیرون خانه برود .

از این رو ، عروس و داماد که عاشق و شیدای همدیگر بودند و می خواستند همدیگر را ببینند ،

به فکر چهره ای افتادند که نه با شرط مخالفت بشود و نه والدین عروس متوجه بشوند .

لذا عروس حیله ای زد و گفت : من فلان موقع به قصد تکاندن فرش به پشت بام می آیم و تو هم داخل کوچه بیا ، همدیگر را ببینیم .
در آن وقت مقرر ، دختر فرش خانه را به قصد تکاندن به پشت بام برد و فرش را تکان می داد

و داماد هم از داخل کوچه نظاره گر جمال دلنشین عروس خانم بود و مدام این جملات را می خواند :
اومدی به پشت بوندی اومدی فرش و تکوندی
اومدی گردی نبوندی اومدی خودت و نشوندی
در این حال ، عارف بزرگوار ، ملاصدرا از کوچه عبور می کرد و این ماجرا را دید و شروع به گریه کردن کرد .

او یک شبانه روز بلند گریه می کرد تا این که فیض کاشانی از او پرسید :

چرا این گونه گریه می کنی ؟
ملاصدرا گفت : من امروز پسری را دیدم که با معشوقه خود با خوشحالی سخن می گفت .

گریه من از این جهت است که این همه سال درس خوانده ام و فلسفه نوشتم و خود را عاشق خدای متعال می دانم

اما هنوز با این حال و صفایی که این پسر با معشوقه خود داشت من نتوانستم با خدای خود چنین سخن بگویم .

لذا به حال خود گریه می کنم .

 
 





تاریخ : چهارشنبه 89/7/14 | 11:6 صبح | نویسنده : م- غ | نظرات ()
الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها

ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم

پ: پویایی برای پیوستن به خروش حیات

ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها

ث: ثبات برای ایستادن در برابر بازدارنده ها

ج: جسارت برای ادامه زیستن

چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه

ح: حق شناسی برای تزکیه نفس

خ: خودداری برای تمرین استقامت

د: دور اندیشی برای تحول تاریخ

ذ: ذکر گویی برای اخلاص عمل

ر: رضایت مندی برای احساس شعف

ز: زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها

ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق درد ها

س: سخاوت برای گشایش کارها

ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج

ص: صداقت برای بقای دوستی

ض: ضمانت برای پایبندی به عهد

ط: طاقت برای تحمل شکست

ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف

ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها

غ: غیرت برای بقای انسانیت

ف: فداکاری برای قلب های دردمند

ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل

ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق

گ: گذشت برای پالایش احساس

ل: لیاقت برای تحقق امیدها

م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک

ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها

و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی

ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها

ی: یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک






تاریخ : چهارشنبه 89/7/14 | 11:1 صبح | نویسنده : م- غ | نظرات ()

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را دارد . جمعیت زیادی جمع شدند وبه قلب او نگریستند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه‌ای بر آن وارد نشده بود مرد جوان با کمال افتخار با صدایی بلند به تعریف ازقلب خود پرداخت .و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده‌اند.

ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت که قلب تو به زیبایی قلب من نیست .

مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه کردند قلب او با قدرت تمام می ‌تپید اما پر از زخم بود. قسمت‌هایی از قلب او برداشته شده و تکه‌هایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نکرده بودند برای همین گوشه‌هایی دندانه دندانه درآن دیده می‌شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه‌ای آن را پرنکرده بود، مردم که به قلب پیر مرد خیره شده بودند با خود می‌گفتند که چطور او ادعا می‌کند که زیباترین قلب را دارد؟مرد جوان به پیر مرد اشاره کرد و گفت تو حتماً شوخی می‌کنی؛ قلب خود را با قلب من مقایسه کن ؛ قلب تو فقط مشتی رخم و بریدگی و خراش است .پیر مرد گفت : درست است ، قلب تو سالم به نظر می‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمی‌کنم. هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده‌ام، من بخشی از قلبم را جدا کرده‌ام و به او بخشیده‌ام.

گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه‌ی بخشیده شده قرار داده‌ام؛ اما چون این دو عین هم نبوده‌اند گوشه‌هایی دندانه، دندانه در قلبم وجود دارد که برایم عزیزند؛ چرا که یاد‌آور عشق میان دو انسان هستند.

بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده‌ام اما آنها چیزی از قلبشان را به من نداده‌اند، اینها همین شیارهای عمیق هستند ، گرچه دردآور هستند اما یاد‌آور عشقی هستند که داشته‌ام، امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه‌ای که من در انتظارش بوده‌ام پرکنند.

پس حالا می‌بینی که زیبایی واقعی چیست ؟

مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد، در حالی که اشک از گونه‌هایش سرازیر می‌شد به سمت پیر مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد تقدیم کرد پیر مرد آن را گرفت و در گوشه‌ای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت .

مرد جوان به قلبش نگاه کرد؛ دیگر سالم نبود،اما از همیشه زیباتر بود زیرا که عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ کرده بود .






تاریخ : چهارشنبه 89/7/14 | 10:57 صبح | نویسنده : م- غ | نظرات ()





تاریخ : سه شنبه 89/7/13 | 9:38 عصر | نویسنده : م- غ | نظرات ()

حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد

   






تاریخ : دوشنبه 89/7/12 | 10:43 عصر | نویسنده : م- غ | نظرات ()






تاریخ : شنبه 89/7/10 | 10:21 عصر | نویسنده : م- غ | نظرات ()
به هر کس دل سبردم بی وفا شد نمک خوردو نمکدان زیر با شد
  به قلبم خون فتادو خنجر انداخت  از ان وقتی که این دل مبتلا شد
   به من گفتا برو گم شو ز بیشم           از این گفتار قلبم بینوا شد
   به او گفتم چه دیدی نازنینم   ز من اینگونه قلبت بی صفا شد
  بگفتا هیچ اما بار دیگر   
 
   نگاهم با نگاهی اشنا شد
  به او گفتم چه دیدی از نگاهش   که حرمت نگاهم زیر با شد
    بگفتا هیچ اما بول و ثروت به همراه نگاهش مال ماشد
  ز گفتارش چو خونین گشت قلبم  زمان از اه من بی سر صدا شد
  به روی گونه هایم اشک لغزید  تمام اسمان بر ماجرا شد
  به اشکم خنده امد بر لبانش       بگفتا ای دنی دل بی وفا شد تو را مانند دنیا دوست دارم چو عطر پاک گلها دوست دارم

 منم چون ماهی افتاده بر خاک تو را مانند دریا دوست دارم

 بخند ای غنچه گلزار هستی که من خندیدنت را دوست دارم

 تو را تنهای تنها دوست دارم تقدیم به تنها امیدم برای زندگ

دلم از  نرگس   بیمار  تو   بیمارتر  است         چاره کن درد کسى کز همه ناچارتر است
من بدین طالع برگشته چه خواهم کردن         که  ز مژگان  سیاه  تو نگون  سارتر است 
گر  تواش  وعده دیدار   ندادى   امشب         پس  چرا دیده  من از  همه  بیدارتر  است؟
هر  گرفتار    که   در بند تو    می نالد زار         مى برد  حسرت  صیدى  که گرفتارتر است
عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست         عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است

یای همه غمگین اگر  تنها  شدی  من  با  توام          خسته دل از هر که هر جا شدی من با توام

 گر به کنج بی کسی آمیخته ای با درد خویش          دلگران  از  مردم  دنیا  شدی  من با توام






تاریخ : شنبه 89/7/10 | 2:10 عصر | نویسنده : م- غ | نظرات ()

 

به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."


به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."


به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."


به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم






تاریخ : پنج شنبه 89/7/8 | 10:21 عصر | نویسنده : م- غ | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.