جامعه مجازی خلخال کلوب افتتاح شد www.khalkhalcloob.com چت ، گفتگو ، ایجاد کلوب رایگان ، بازی آنلاین ، نیازمندی ، اخبار ، سرگرمی و ...
باسلام وعرض ادب
جامعه مجازی خلخال کلوب افتتاح شد www.khalkhalcloob.com
چت ، گفتگو ، ایجاد کلوب رایگان ، بازی آنلاین ، نیازمندی ، اخبار ، سرگرمی و ..
از تمامی خلخالی های عزیز در هرکجای دنیادعوت میشود که به جامعه مجازی خلخال کلوب بپیوندند.
جامعه مجازی خلخال کلوب امکاناتی را فراهم کرده است که تمامی خلخالی های عزیزدر یک محیط صمیمی بتواننددرهرکجای دنیاکه باشند باهمدیگر ارتباط داشته و از اخبار ، وقایع و اطلاعات همدیگر به راحتی استفاده نمایند.
بیائید با عضویت در خلخال کلوب دست به دست هم دهیم و با معرفی استعدادهایمان در هرزمینه ای یکبار دیگر به دنیا ثابت کنیم که در منطقه محرومی چون خلخال نیز استعدادهائی وجودداشته و دارد که با فکر و قلمشان سرنوشت بشریت را رقم میزنند.
شما میتوانید در خلخال کلوب به رایگان عضوشده ، کلوب ایجاد کرده و برای خود اعضاجمع کنید.اعضای کلوب می توانند با یکدیگر چت و گفتگو کنندویا در کلوب شما متن ، تصویر ، ویدئو ، فایل و مطالب خودرا به اشتراک بگذارند.
اگر میل به مدیریت کلوب ندارید همواره می توانید در کلوب های موجودعضو شده و از مطالب آنها استفاده نمائید و مطالب خودرانیز در آنجا به اشتراک بگذارید.
یل یاتار طوفان یاتار یاتماز بیزیم غیرتیمیز
با تشکر - مدیریت سایت خلخال کلوب
هوای سرد را امشب برای خنده میخواهم
برای زندگی اما دلی فرخنده می خواهم
و میخواهم که تو باشی و من باشم کنار تو
و من باشم کسی با تو اسیر و هم قطار تو
نمی خواهم شبی باشد شبیه قصه دیشب
فقط میخواهم امشب من، تو باشی مالک امشب
تو از من دوری و من هم ز تو دورم نمیدانی
نمیدانی ولی این را برای غصه میخوانی
خدای مهربان امشب، تمام شعر میلرزد
خدا داند که این بودن به مرگ مهر می ارزد
نمیدانم خدایا من چرا میخواهمش هر شب
و او پیشم نباشد من چنان میسوختم در تب
دو دستم دستگیرش شد و دستانش اسیرم کرد
شدم من جیره خوار او اسیر غصه ها و درد
دو چشمانش برای من شبیه شیشه عمرم
و من فرهادم و حسّم شده چون تیشه عمرم
نمیگویم من از دردی که در سینه نهان دارم
نمیگویم که من هرشب برایش اشک میبارم
نمیگویم که من هستم اسیر چشم های او
کمند گیسوانش هم کشد دل را برد هر سو
منم درگیرم و دردم به صد درمان نمیریزد
اگر یادت نیاید هم ز چشمم اشک میریزد
هَـمیشه بـآید کَسـی باشدکـــہ مــَعنی سه نقطه ی انتهای
جملههایت را بفهمد
هَـمیشه بـآید کسـی باشد
تا بُغضهایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد
بـآید کسی باشد
کـــہ وقتی صدایت لرزید بفهمد
کـــہ اگر سکوت کردی، بفهمد...
کسی بـآشد
کـــہ اگر بهانهگیـر شدی بفهمد
کسی بـآشد
کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردی برای رفتـن و نبودن
بفهمد به توجّهش احتیآج داری
بفهمد کـــہ درد داری
کـــہ زندگی درد دارد
بفهمد کـــہ دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد کـــہ دِلت برای قَدم زدن زیرِ باران...
برای بوسیدنش...
برای یک آغوشِ گَرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد
همیشه...
من بودم و تنهایی و یک راه بی انتها
یک عالم گله و خدایی بی ادعا
گم شده بودم میان دیروز و فردا
تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم
صدایت در گوشم پیچید
نگاهت در چشمانم نقش بست
نشان دادی به من آنچه بودم
آری، با تو رسیدم من به اوج خودم
نامم را خواندی.. گفتی بارانم
بارانی شد دل و چشمانم
آری بارانی شدم تا ببارم
اما ای کاش بدانی تویی آسمانم
بی تو نه معنا دارد باران
نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان
ای که شبیه تر از خود به منی
بگو تا آخر راه با من هم قدمی
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
شراب شعر چشمان تو
هوا آرام، شب خاموش، راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز
رود آنجا که می بافند کولی های جادو، گیسوی شب را
همان جاها، که شب ها در رواق کهکشان ها عود می سوزند
همان جاها، که اختر ها به بام قصر ها مشعل می افروزند
همان جاها، که رهبانان معبدهای ظلمت نیل می سایند
همان جاها که پشت پرده شب، دختر خورشید فردا را می آرایند
همین فردای افسون ریز رویایی
همین فردا که راه خواب من بسته است
همین فردا که روی پرده پندار من پیداست
همین فردا که ما را روز دیدار است
همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست
همین فردا، همین فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه، لرزان از نسیم سرد پاییز است
دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
به هر سو چشم من رو می کند فرداست
سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند
قناری ها سرود صبح می خوانند
من آنجا چشم در راه توام، ناگاه
تو را از دور می بینم که می آیی
تو را از دور می بینم که میخندی
تو را از دورمی بینم که می خندی و می آیی
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
تو را در بازوان خویش خواهم دید
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند
تبسم های شیرین تورا با بوسه خواهم چید
وگر بختم کند یاری
در آغوش تو
ای افسوس!
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
به گزارش قانون؛ فرمانده ناجا آمار دقیقی از تجاوز جنسی داده که شگفتآور است، نه به خاطر بعضی ارقام بالا بلکه به این دلیل که درصد تجاوز به مردان بیشتر از زنان شده است!
به گفته فرمانده ناجا سال گذشته 900 پرونده تجاوز ثبت شده که حدود 40 درصد آمار تجاوز مربوط به زنان و 60 درصد مربوط به مردان (لواط) است که معمولا علیه افراد زیر 15 سال و با اغفال صورت میگیرد.
مصطفی اقلیما رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران در گفتوگو با قانون با تأکید بر اینکه آمار غیررسمی بیشتر از این آمار است، میگوید: «در کشور برخی نوجوانهایی که به سن بلوغ میرسند عمل لواط را انجام میدهند و به دلایلی معمولا این عمل را با پسرهای کوچکتر از خودشان انجام میدهند.»
وی میافزاید: «خیلی از کسانی که لواط میکنند به مشتریان خود که حتی پسربچههای کوچک هستند، پول هم میدهند.»
او درباره علت افزایش آمار لواط میگوید: «اینها عوارض جامعهای است که در آن محدودیت وجود دارد و آموزشهای صحیح درباره مسائل جنسی به کودکان داده نمیشود و صحبت کردن درباره مسائل جنسی تابو است.»
اقلیما میگوید: «وقتی نوجوانان این جامعه به سن بلوغ میرسند، برای برطرف کردن نیاز جنسی خود به سراغ پسر بچههای کوچکتر میروند که دم دست و بدون دردسر هستند.»
وی با بیان اینکه عمل تجاوز از جمله لواط هم در بین مردان مجرد و هم در بین مردان متأهل اتفاق میافتد تاکید میکند که این عمل در بین مردان متأهل بیشتر شایع و با زور و خشونت همراه است.
او درباره پیامدهای عمل لواط میگوید: «افرادی که با آنها لواط میشوند، دچار عقده روانی میشوند و در بسیاری موارد این عقده را به صورت لواط با بچههای دیگر بروز میدهند. بیشتر افرادی که مورد این عمل واقع میشوند، تمایلی یه این کار ندارند و به اجبار به آن تن میدهند و به همین دلیل شخصیت آنها خرد میشود. برخی از افرادی که عمل لواط انجام دادهاند، وقتی سنشان بالاتر میرود احساس گناه میکنند. متأسفانه افرادی که این کار را زیاد انجام میدهند به این عمل معتاد شده و در واقع بیمار هستند و روز به روز به افراد دیگر بیشتر آسیب وارد میکنند.»
رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران با تأکید بر این نکته که نگاه جامعه ما به سوی زنان است میگوید: «در جامعه به دلیل نگرش مردسالارانه همیشه بحث تجاوز به زنان پررنگ جلوه داده میشود. به عنوان مثال بحث درباره دختران فراری زیاد است و اگر دختری شب در خیابان بماند بلافاصله با او برخورد میشود. در حالیکه پسران فراری هم در جامعه زیاد هستند و حتی شبها در خیابان میخوابند. قطعا این پسران به مسیرهای منحرفی کشیده میشوند که یکی از آنها همین عمل لواط است.»
او در پایان میگوید: «اگر جامعه ما پیشرفت کند و مردم آگاهتر شوند و این افراد بیمار تحت درمان قرار گیرند، میتوان گفت امیدی هست تا آمار اینگونه تجاوزات پایین بیاید در غیر این صورت روز به روز وضعیت بدتر میشود.»
وقتی که چشات ابره ، پلکات چه مهی داره بیچاره گلا پیشت یه عمره که محکومن
آفتاب به نگاه تو ،کلی بدهی داره
ماه روزا میاد مکتب ،پیش مژه ی نازت
بارون شده شاگرد ،شب
تا سحر سازت
پروانه میاد دورت ، تنها واسه ی مردن
مردن پیش چشم تو ، یعنی همیشه بردن
دریا شنیدم عصرا ، موتو می زنه شونه
راستی دیگه فهمیدم محض چی پریشونه
پیش یه نگاه تو ، کوها همیشه موم ن
کوها تو زمستونا
از دوره که پر برفن
پیش تو میان هیچن ، در حد دو تا حرفن
رنگین کمونم سادس ، پهلوی تو بی رنگه
چشمای تو که باشه ، جای آسمون تنگه
با اسم تو سیمرغا ، پر می کشن و می رن
با برق نگاه تو می سوزن و می میرن
دربون دو چشماته ، هر چی نور و سیارس
دفترچه ی
ابرا از حرفای مژت پاره اس
صحراها زیر دستت گرما رو می آموزن
زیبا آتیشا از رو چشمای تو می سوزن
قطبا زیر دست تو شیش ماه می بینن دوره
تو قلب دائم شب ، دستات همیشه ظهره
جنگل با اون آوازش تو چشمای تو گم شد
شمشاد اومد و پیشت خم شد قد گندم شد