دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد
و پری دلم را با وجود خود خالی
دلم برای کسی تنگ است
کسی که بی من ماند
دلم برای کسی تنگ است
که بیاید
و به هر رفتنی پایان دهد
دلم برای کسی تنگ است
که آمد رفت
...... و پایان داد
کسی ....
کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود...
ازمن نپرس چقدردوستت دارم
اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست
به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم
مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد
مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم
بگو معنی تمرین چیست ؟
بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟
بریدن از خودم را ؟
مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...
از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم
همه می دانند که دوری تو روحم را می آزارد
تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند
نگاهت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ...
هوای سرد اینجا رو دوست ندارم
مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهام
دور تر از هر کسی با من! |
تو را نگاه می کنم |
باید به خودم فشار بیاورم تا تمام لحظه هایی را تجربه کنم که خدا امروز به من بخشیده. |
گاهی که دلم به اندازه ی تمام غروبها می گیرد |
کاش می شد نغمه یاران شنید
کاش می شد شور و مستی را چشید کاش می شد بانگاهش تر شویم کاش می شد ناز او را هی کشید کاش می شد عشوه معشوق دید کاش می شد رنج عشقش را کشید کاش می شد همچو باران در کویر با دل و جانش تمنا را کشید کاش می شد با لبانش یار بود کاش می شد نوش دارو را چشید کاش می شد همراه حرف دلش کاش می شد با دل او زار گریست کاش می شد غرق خواهش می شدیم کاش می شد هق هق عاشق نشید کاش می شد با صدایش مست شد کاش می شد با حضورش سبز شد کاش می شد در دلش غوغا بریخت کاش می شد با لب حسرت گریست کاش می شد همچون سیاوش بود زار کاش می شد نغمه هایش را شنید |
گفتمش بیا،عاشقم هنوز
میشود بهار،عاشقان،جاودان از او
دردلم هنوز ای یاران،اشتیاق اوست ناله های من ای یاران،از فراق اوست درفراق او عاشقان،خسته جان شدم این ترانه را چگونه سرکنم که بی زبان شدم میشود بهار،عاشقان،جاودان از او
|