یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند،
بعد از حرکت قطارمتوجه شدند که در این کو په درجه یک؛ که تختخواب دار هم میباشد ،
با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد کوپه نخواهد شد.
ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود.
شب که وقت خواب رسید ؛ خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال کردند.
اما مدتی نگذشته بود که خانم……..
از طبقه بالا، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت: ببخشید! میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟
– خواهش میکنم!
-من خیلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یک پتوی اضافی بگیرید؟
مرد جواب داد: من یه پیشنهاد دارم!
زن : چه پیشنهادی؟
مرد: فقط برای همین امشب، تصور کنیم که زن و شوهر هستیم.
زن ریزخندی کرد و با شیطنت گفت: چه اشکال داره ، موافقم!
– قبول؟
– قبول!
مرد گفت ،
خب ، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو، برو از مهموندار پتو بگیر. یه لیوان چائی هم برای من بیار. دیگه هم مزاحم من نشو
تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 92/5/8 | 2:48 عصر | نویسنده : م- غ | نظرات ()