سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

توقع زیادی نیست.....

خواستن امنیت آغوش تو...

و عشقی که.. اسیر هوس نباشد....

***

میدانی که تا چه اندازه از دود خاکستری سیگار بیزارم....

اما...

هرگز نفهمیدی چرا گاهی فقط پُکی به سیگار افروخته‌ی تو میزدم...

***

برای "تظاهر" به دلبستگی دیگر بهانه‌ای ندارم!

چقدر غریب و مبهم.....

چه حس مشکوکی !!!

من و او دیگر "ما" نیستیم... و من حتی دلتنگش نمی‌شوم

انگار تمام آن روزها کابوس شکنجه‌ای مزمن برای روح بی قرار و سر کش من بود

مثل پرنده‌ای فراری از قفس

احساس رهایی می‌کنم

***

این روزها دچار سر گیجه‌ام!

تلخ تر از تلخ!

زود می رنجم! انگار گمشده‌ام! حتی گاهی می‌ترسم !!!

چه اعتراف بدی!

شاید لحظه کوچ به من نزدیک شده!  دلم هوای سردی غربت دارد...






تاریخ : پنج شنبه 89/7/29 | 1:24 صبح | نویسنده : م- غ | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.