سفارش تبلیغ
صبا ویژن

      






تاریخ : پنج شنبه 89/7/29 | 1:31 صبح | نویسنده : م- غ | نظرات ()

 

عشق من


من به سیاهی جادوی چشم هایت سلام می کنم


من به ابرهای سیاه موهایت سلام می کنم


صدای پای تو قلب مرا می لرزاند


ای عشق من


 ای زیبای من


به تک تک زیبایی های وجودت سلام می کنم


من به راز مستانه بودنت سلام می کنم


من به رنگ شبهای عاشقانه با تو بودن سلام می کنم


دررویاهایم گم شده ام.


من با عشق تو دیوانه شده ام


ای زیبای من


به تک تک زیباییهایت سلام می کنم


وقتی که برای اولین بار دیدمت


 عاشقت شدم


نه تنها دل من


 بلکه جانم هم برای نثار کردن به توست


فقط برای تو زندگی می کنم


برای تو می میرم


نگاه کن که دیوانگی عشق


 مرا به چه کاری واداشته
و هر طپش قلب من برای توست
من به عزیزترینم


و کسی که بیشتر از زندگیم دوستش دارم سلام می کنم


برای عشق تو زمین و آسمان


 رو به زیر پاهات می آرم


یقین داشته باش که این کار رو انجام می دم


آسمان هم مانند زمین


مبهوت دیوانگی من است


با لبخندروی لبهات


منو وادار می کنی


که به تو نزدیک بشم


حالامن منتظرم


قلبت رو به من هدیه بده


من به دعایی که از دلت می کنی سلام می کنم


تنها درخواست من از خدا اینه


دعاهای مرا برای تو اجابت کنه


عشق من تو نمی دونی که


چقدر دوست دارم


بدون تو هیچ روشنایی وجودنداره


تو همانی در رویاهایم بودی


همه نفسم فقط یه پیغام داره


هر چی که دارم برای توست


من به عشقی که در قلبم وجود داره سلام می کنم


من به سیاهی حادوی چشمهایت سلام می کنم


من به ابرهای سیاه موهایت سلام می کنم


در رویاهایم گم شده ام.


من با عشق دیوانه شده ام


من به تک تک زیبایی های وجودت سلام می کنم


عشق من






تاریخ : پنج شنبه 89/7/29 | 1:28 صبح | نویسنده : م- غ | نظرات ()

 

توقع زیادی نیست.....

خواستن امنیت آغوش تو...

و عشقی که.. اسیر هوس نباشد....

***

میدانی که تا چه اندازه از دود خاکستری سیگار بیزارم....

اما...

هرگز نفهمیدی چرا گاهی فقط پُکی به سیگار افروخته‌ی تو میزدم...

***

برای "تظاهر" به دلبستگی دیگر بهانه‌ای ندارم!

چقدر غریب و مبهم.....

چه حس مشکوکی !!!

من و او دیگر "ما" نیستیم... و من حتی دلتنگش نمی‌شوم

انگار تمام آن روزها کابوس شکنجه‌ای مزمن برای روح بی قرار و سر کش من بود

مثل پرنده‌ای فراری از قفس

احساس رهایی می‌کنم

***

این روزها دچار سر گیجه‌ام!

تلخ تر از تلخ!

زود می رنجم! انگار گمشده‌ام! حتی گاهی می‌ترسم !!!

چه اعتراف بدی!

شاید لحظه کوچ به من نزدیک شده!  دلم هوای سردی غربت دارد...






تاریخ : پنج شنبه 89/7/29 | 1:24 صبح | نویسنده : م- غ | نظرات ()

با عرض سلام وخسته نباشید

منتظر نظرات شما هستیم

نبردی از وفا یک ذره بویی / به هر ساعت شوی مایل به سویی

فقط یک نکته میگویم قبول کن / عزیزم واقعا بی چشم و رویی !!!

??

خانه دل جای بیگانه نیست ، زود بیا تو میخوام در رو ببندم !

??

بهار آمد که من شیدا بگردم / چو ماهی بر لب دریا بگردم

پلنگ در کوه و آهو در بیابان / همه جفتند و من تنها بگردم !

??

کفشات رو در بیار ، جدی میگم کفشات رو در بیار !

چرا؟

آخه تو توی یک سرزمین مقدسی !

آره شک نکن تو توی قلب منی !

??

در کاخ مجلل خبر از عشق مجو / که سعادت همه در کلبه درویشان است

??

آه مکش و اشک مریز ، غصه مخور ، شب در میان است ، خدا مهربان است . . .

??

چشم ماه تو عجب جلوه گه بیداد است / خدا به روی تو سر عشق کدام استاد است

خم ابروی تو را دیدم و رفتم به سجود / صید را زنده گرفتن هنر صیاد است . . .

??

ای بشر آخر پنداری که دنیا مال توست / ورنه پنداری که عجل دنبال توست

هرچه خوردی مال مور / هر چه بردی مال گور

هر چه مانده مال وارث / هر چه کردی مال توست . . .

??

ممکنه ما گلی رو دیر یاد کنیم ، اما محاله عطر خوشش رو از فضای دلمون پاک کنیم . . .

??

در دفتر زندگیت برای سفید ماندن صفحه ی غصه هات همیشه دعا می کنم . . .

??

هوا داره سرد میشه ، مواظب باش کسی از سردی هوا به گرمی قلبت پناه نبره !

??

تنهایی آدمها یه دریا عمق داره ، ولی پر کردنش با یه لیوان محبت ممکنه . . .

??

انسانها به هر چی زیاد نگاه می کنند شبیه همان می شوند

و حتما تو شبهای زیادی به ماه نگاه کردی !

??

من به خط و خبری از تو قتاعت کردم / قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست . . .

??

در این سرای بی کسی ، کسی به در نمی زند

به دشت پر ملال ما ، پرنده پر نمی زند .

??

وحشت از عشق که نه ، ترسم از فاصله هاست

وحشت از غصه که نه ، ترسم از خاتمه هاست

ترس بیهوده ندارم ، صحبت از خاطره هاست

صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست

کوله باری پر از هیچ ، که بر شانه ماست

گله از دست کسی نیست ، مقصر دل دیوانه ماست . . .






تاریخ : سه شنبه 89/7/27 | 11:44 عصر | نویسنده : م- غ | نظرات ()

تقدیم به دوست داران عشق

منتظر نظرات وپیشنهادات شما هستیم

mortezagholami75@yahoo.com

 

عشق یعنی...!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عشق یعنی

 

مستی و دیوانگی

عشق یعنی

 

با جهان بیگانگی

عشق یعنی

 

شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی

 

سجده با چشمان تر

عشق یعنی سر

 

به دار آویختن

عشق یعنی

 

اشک حسرت ریختن

عشق یعنی در

 

جهان رسوا شدن

عشق یعنی س

 

ست و بی پروا شدن

عشق یعنی

 

سوختن با ساختن

عشق یعنی ز

 

ندگی را باختن

**************

 

عشق یعنی...

!

عشق یعنی

 

انتظار و انتظار

عشق یعنی ه

 

رچه بینی عکس یار

عشق یعنی دیده

 

بر در دوختن

عشق یعنی

 

در فراغش سوختن

عشق یعنی

 

لحظه های التهاب

عشق یعنی

 

لحظه های ناب ناب

عشق یعنی 

 

با پرستو پر زدن

عشق یعنی آ

 

ب بر آذر زدن

**************

 

عشق یعنی...

!

عشق یعنی

 

,سوز نی , آه شبان

عشق یعنی

معنی رنگین کمان

عشق یعنی

 

شاعری دل سوخته

عشق یعنی

 

آتشی افروخته

عشق یعنی

 

با گلی گفتن سخن

عشق یعنی

 

خون لاله بر چمن

عشق یعنی

 

شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی

 

رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی

 

یک تیمم,یک نماز

عشق یعنی

 

عالمی راز و نیاز

**************

 

عشق یعنی...

!

عشق یعنی

چون محمد پا به راه

عشق یعنی

همچویوسف قعر چاه

عشق یعنی

بیستون کندن به دست

عشق یعنی

زاهد اما بت پرست

عشق یعنی

همچو من دریا شدن

عشق یعنی

قطره و دریا شدن

عشق یعنی

یک شقایق غرق خون

عشق یعنی

درد و محنت در درون

عشق یعنی

یک تبلور یک سرود

عشق یعنی

یک سلام و یک درود

**************






تاریخ : سه شنبه 89/7/27 | 11:39 عصر | نویسنده : م- غ | نظرات ()

 

متونی عاشقانه جالب در حد متوسط تقدیم به شما

mortezagholami75@yahoo.com

به تو عادت کرده بودم ای به من نزدیک تر از من ای حضورم از تو تازه ای نگاهم از تو روشن به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگی به شبنم مثل عاشقی به غربت مثل مجروحی به مرهم لحظه در لحظه عذابه لحظه های من بی تو تجربه کردن مرگه زندگی کردن بی تو من که در گریزم از من به تو عادت کرده بودم از سکوت و گریه شب به تو حجرت کرده بودم با گل و سنگ و ستاره از تو صحبت کرده بودم خلوت خاطره هامو با تو قسمت کرده بودم خونه لبریز سکوته خونه از خاطره خالی من پر از میل زوالم عشق من تو در چه حالی

 

 

نیمه شب آواره وبی حس وحال...درسرم سودای جامی بی زوال پرسه ای آغاز کردیم در خیال...دل به یاد آورد ایام وصال از جدایی یک دو سالی می گذشت...یک دو سال ازعمررفت وبرنگشت دل به یاد آورد اول بار را...خاطرات اولین دیدار را آن نظربازی و آن اسراررا...آن دو چشم مست آهووار را همچو رازی مبهم و سر بسته بود...چون من از تکرار او هم خسته بود آمد و هم آشیان شد با من او...هم نشین و هم زبان شد با من او دامنش شد خوابگاه خستگی...اینچنین آغاز شد دلبستگی وای از آن شب زنده داری تا سحر...وای از آن عمری که با او شد بسر مست او بودم زدنیا بی خبر...دم به دم این عشق می شد

  •  

    دم به دم این عشق می شد بیشتر آمد و در خلوتم دمساز شد...گفتگوها بین ما آغاز شد

  •  

    گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر چو ماه میکشم از پنجره سر افسوس که خورشید شدی وقت غروب اندوه که ماه شدی وقت سحر

  •  

    یکی در آرزوی دیدن توست،یکی در حسرت بوسیدن توست،ولی من ساده و بی ادعایم ، تمام هستی ام خندیدن توست

  •  

    میتونی نگاهم نکنی اما نمیتونی جلو چشامو بگیری . میتونی بگی دوستت ندارم اما نمیتونی بگی دوستم نداشته باش . میتونی از پیشم بری اما نمیتونی بگی دنبالم نیا . پس نگاهت میکنم ، دوستت دارم ،تا ابد به دنبالت میام  

  •  

    زندگی دفتری از خاطرهاست یک نفر در دل شب یک نفر در دل خاک یک نفر همدم خوشبختی هاست یک نفر همسفر سختی هاست چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد ما همه همسفریم پس بیایم باهم مهربونتر باشیم

  • به چه مانند کنم حالت چشمان ترا ؟ به غزلهای نوازشگر حافظ در شب ؟ یا به الماس سیاهی که بشویندش در جام شراب ؟ به چه مانند کنم؟؟؟

  •  

    ویکتور پدرام:

    اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
    و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
    و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
    و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.
    آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
    بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.

    برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،
    از جمله دوستان بد و ناپایدار،
    برخی نادوست، و برخی دوستدار
    که دست کم یکی در میانشان
    بی تردید مورد اعتمادت باشد.
    و چون زندگی بدین گونه است،
    برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
    نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
    تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
    که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،
    تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.
    و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی
    نه خیلی غیرضروری،
    تا در لحظات سخت
    وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
    همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.
     
    همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی
    نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند
    چون این کارِ ساده ای است،
    بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند
    و با کاربردِ درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی.
    و امیدوام اگر جوان که هستی
    خیلی به تعجیل، رسیده نشوی
    و اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نورزی
    و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی
    چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
    و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.
    امیدوارم حیوانی را نوازش کنی
    به پرنده ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی
    وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد.
    چرا که به این طریق
    احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.
    امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی
    هرچند خُرد بوده باشد
    و با روئیدنش همراه شوی
    تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد..
    بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی
    زیرا در عمل به آن نیازمندی
    و برای اینکه سالی یک بار
    پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: این مالِ من است.
    فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!
    و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی
    و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
    که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان
    باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.
    اگر همه ی اینها که گفتم فراهم شد
    دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم
     





    تاریخ : سه شنبه 89/7/27 | 11:32 عصر | نویسنده : م- غ | نظرات ()

    تقدیم به شما عزیزان

    منتظر نظرات وپیشنهادات شما هستیم

    دلم را آهنی کردم مبادا عاشقت گردد

    ندانستم تو ای ظالم دلی آهن ربا داری


     

    دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من؟
    الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من!


     

     


     

    اندکی عاشقانه تر زیر این باران بمان
    ابر را بوسید ام تا بوسه بارانت کند


     

     


     

    نگاهی کردی و از خود نگرانم کردی


     

    نگران ، پیش نگاه دگرانم کردی


     

    من نظر باز نبودم ، تو به یک چشم زدن


     

    در چراگاه نظر ، چشم چرانم کردی


     

     


     

    یک روز رسد غمی به اندازه ی کوه


     

    یک روز رسد نشاط اندازه ی دشت


     

    افسانه ی زندگی چنین است عزیز


     

    در سایه ی کوه باید از دشت گذشت!


     

     


     

    عشق تو همچون افقی بی انتهاست


     

    قلب من خالی ز هر رنگ و ریاست


     

    زندگی با آرزو ها روبروست


     

    با تو بودن از برایم آرزوست


     

     


     

    ای عشق مدد کن که به سامان برسیم


     

    چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم


     

    یا من برسم به یار و یا یار به من


     

    یا هردو بمیریم و به پایان برسیم

    ادامه
     






    تاریخ : سه شنبه 89/7/27 | 12:12 صبح | نویسنده : م- غ | نظرات ()

    سال ها پرسیدم از خود کیستم؟


     

    آتشم؟ شورم؟ شرارم؟ چیستم؟


     

    دیدمش امروز و دانستم کنون


     

    او به جز من ، من به جز او نیستم


     


     

    شب های دراز بی عبادت، چه کنم


     

    طبعم به گناه کرده عادت چه کنم


     

    گویند کریم است و گنه می بخشد


     

    گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم


     

     


     

    نمی دانم که دانستى دلیل گریه هایم را


     

    نمی دانم که حس کردى حضورت درسکوتم را


     

    و می دانم که میدانى ز عاشق بودنت مستم


     

    وجود ساده ات بوده که من اینگونه دل بستم


     

     


     

    نمی خواهم بجز من دوست دار دیگری باشی
    نمی خواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی
    نمی خواهم صفای خنده ات را دیگری بیند
    نمی خواهم کسی نامش به لبهای تو بنشیند
    نمی خواهم به غیرازمن بگیرد دست تودستی
    نمی خواهم کسی یارت شود در راه این هست

    ای که بر لبهای ما طرح تبسم می شوی
    دعوت ما بوده ای، مهمان مردم می شوی ؟!!!

     


    از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
    نیمه جانی است درین فاصله قربان شما


     


    کجایی ای رفیق نیمه راهم
    که من در چاه شبهای سیاهم
    نمی بخشد کسی جز غم پناهم
    نه تنها از تو نالم کز خدا هم


     

    درسکوت دادگاه سرنوشت


    عشق برما حکم سنگینی نوشت


    گفته شد دل داده ها از هم جدا


    وای بر این حکم و این قانون زشت


     


    عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود


    عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود


    شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر


    مهربانی حاکم کل مناطق می شود


     


    دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟


    من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟


    ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد


    با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟


     


    تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب


    بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب


                                  تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه


                                   چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب


     


    رفتی و ندیدی که چه محشر کردم


    با اشکتمام کوچه را تر کردم


    وقتی که شکست بغض تنهایی من


    وابستگی ام را به تو باور کردم


     


    طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته


    شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته


    من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی


    ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی


     


    آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد


    کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد


    یا نمی داد به تو این همه زیبایی را


    یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد






    تاریخ : سه شنبه 89/7/27 | 12:9 صبح | نویسنده : م- غ | نظرات ()
    اس ام اس های عاشقانه جدید و لاو

    اس ام اس عاشقانه 

     

    اگر عاشقی رسواگری باشد ، خواهم که در عالم رسواترین رسوا شوم . . .

     

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    نه بلبل خواهد ز بوستان ها جدائی / نه گل دارد خیال بی وفائی

    ولیکن چرخش چرخ ستمگر / زند بر هم رسوم آشنائی . . .

     

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    دفتر بغض مرا باز کنید که دلگیرم / حدیث غم مرا بخوانید که از گریه سرازیرم . . .

     

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    دوست دارم دوستم تو باشی / مریض باشم پرستارم تو باشی !

     

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    زندگی اگر هزار بار دیگر بود …

    بار دیگر تو ، بار دیگر تو ، بار دیگر تو . . .

     

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    بگذار بگریم چون ابر در بهاران / کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

    هر کس درد جدائی چشیده باشد / داند که سخت باشد قطع امیدوارن . . .

     

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    سایه ها محصول پشت کردن دیوار ها به آفتابند ، گستاخی دیوارها

    را تقلید نکنیم تا آفتابی بمانیم . . .

     

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت ؟ / تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت

    تا به کی با ضربه های درد باید رام شد / یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد

    بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار / خسته از این زندگی با غصه های بی شمار . . .

     

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    امشب شب آخریه که مزاحم دلت شدم / خورشید فردا مال تو ببخش که عاشقت شدم . . .

     

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    بر درت میآمدم هر شب مرا وا میزدی / گفتمت نا مهربانی دم ز حاشا میزدی

    دیدمت یک شب به دریا خیره بودی تا سحر / کاش دریای تو بودم دل به دریا میزدی . . .

     






    تاریخ : یکشنبه 89/7/25 | 11:47 عصر | نویسنده : م- غ | نظرات ()

     

    جملاتی  که به زنان احساس محبوبیت میدهد

    *دوستت دارم

    *عاشقت هستم

    *واقعا شانس اوردم  که با تو هستم

    *تو بهترین دوست من هستی

    *تواین دنیا تنها زنی هستی که میخواهم در کنار او باشم

    *بدون تو نمیدونم چطورمیتونم زندگی کنم

    *تصورزندگی بدون تو برام غیرممکنه

    *توجواب دعاهای منی

    ..........................................................................................

    جملاتی که به زنها احساس قدردانی میدهد

    *توخیلی خوبی

    *توباعث میشی احساس خوشبختی کنم

    *برای تمام کارهایی که به خاطر من انجام میدی از تو سپاسگذارم

    *توزندگی منو رنگ دیگه ای بخشیدی

    *برای...از تو متشکرم

    ..............................................................................................

    جملاتی که به زنان احساس ارزشمند بودن میدهد

    *امروز چطوربود

    *بیااین مساله رو با هم بررسی کنیم ودر مورد اون تصمیم بگیریم

    *بیا برای ...برنامه ریزی کنیم

    *داری به چی فکرمیکنی

    *کمکی از دست من ساخته اس

    *الان چه کاری میتونم برات انجام بدم

    *چی لازم داری

    ................................................................................................

    جملاتی که درهای قلب زنان را به روی شما میگشاید

    *از اینکه همیشه نمیتونم نیازهای تورو براورده کنم معذرت میخوام

    *به خاطر...از تو معذرت میخوام

    *از تو ممنونم که بامن میسازی

    *خودم میدونم که کنار اومدن با من همیشه کارساده ای نیست

    *برای...منو ببخش

    ......................................................................................

    جملات هزار امتیازی***

    *بیا باهم بریم خرید

    *بذار توکارای خونه کمکت کنم

    *میخواستی چیزی وبه من بگی؟

    *بذار تلوزیون وخاومش کنم تا کمی با هم حرف بزنیم

    *متشکرم از اینکه این کتاب رو به من هدیه کردی

     






    تاریخ : شنبه 89/7/24 | 1:19 صبح | نویسنده : م- غ | نظرات ()
    .: Weblog Themes By BlackSkin :.